نقد و بررسی
شوورا
کژال به یاد شبی افتاد که پدرش او را به اتاق خود خواند و گفت: «برای رفتن به دیار غربت و ادامه تحصیل سماجتها کردی! باشد برو اما خوب گوشاتو بده به من، میدانی که ما کُردیم و با غیرت و غرورمان زندگی میکنیم؛ من از برات دل نگرانم، تو خامی ترس داره گول بخوری، مراقب خودت باش، نذار دستام به خونت آلوده بشود خود دانی حالا برو…»
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.